تجربیات کارآفرینان موفق
تجربیات کارآفرینان موفق
کارآفرینی درست مثل نشستن در یک چرخ و فلک است. گاهی وقتها بالا هستید و از هیجان نفستان بند میآید و گاهی وقتها هم با سر به سمت زمین میآیید و هر لحظه منتظرید بهشدت به زمین برخورد کنید. چه چیزی میتواند شما را در این مسیر حفظ کند تا به موفقیت برسید؟
هیتن شاه، از موسسان شرکت کامپیوتری KISSmetricsو همکارم یک میلیون دلار روی راهاندازی یک شرکت ارائهدهنده خدمات میزبانی وب سرمایهگذاری کردند که این شرکت هرگز لانچ نشد. انها خیلی ایدهآلگرا بودند و از هر چیزی بهترین را میخواستند. بنابراین بهترین چیزی که میتوانستند ساختند، اما اصلا به این نکته توجه نکردند که مشتریانشان به چه چیزهایی اهمیت میدهند. الان یاد گرفتند که چطور هوشمندانه پولشان را خرج کنند؛ روی یادگیری هر چه بیشتر سرمایهگذاری کنند و به خواستههای مشتریان و آنچه که آنها را راضی میکند، باید توجه داشت.
جیسون دیمرز، بنیانگذار و مدیرعامل شرکت AudienceBloom حدود دو سال قبل در آرامش و با موفقیت یک کمپانی را اداره میکرد. همه چیز به آرامی پیش میرفت، بنابراین با خود فکر کرد میتواند وقت کمتری را به مدیریت تیم اختصاص بدهد و روی یک استارتآپ جدید کار کند بیشتر وقتش را با کار روی آن پروژه میگذراند که جدید و خیلی مهیج بود. مهمتر از همه اینکه کار روی یک سرمایهگذاری جدید واقعا جالب بود. در این زمان شرکت قبلی داشت کارش را با موفقیت انجام میداد و این کورم کرده بود. اینکه یک شرکت کارش را فقط «خوب» انجام بدهد، کار اصلی یک کارآفرین نیست.
کارآفرینهای موفق حداقل را برای شرکتشان نمیخواهند و کارشان را مدام گسترش میدهند و خودشان را برای آینده آماده میکنند. چون آنها تیمشان را به دو بخش تقسیم کرده بودند که روی دو استارتآپ متفاوت کار کنند، رشد شرکت اول متوقف شد و وی وقت بیشتری نداشت تا روی استارتآپ دوم بگذارد و آن را موفق کند. استارتآپ دوم هم شکست خورد و امروز AudienceBloom از هر زمان دیگری قویتر است و بهسرعت به رشد خود ادامه میدهد، چون همه حواسم وی را معطوف آن کردهاست.
رابین چیس، موسس زیپ کار می گوید وقتی کاری را راهاندازی میکنید، با سرعت هر چه تمامتر سراغ مشتریهایتان بروید و از آنها یاد بگیرید تا محصول خود را تولید کنید. در شرکت گولوکو که دومین شرکت وی بود و در زمینه اشتراکگذاری خودرو به صورت آنلاین کار میکرد، آنها پول زیادی را صرف راهاندازی وبسایت و نرمافزارهای مورد نیاز کردند بدون اینکه اول خودشان را به مشتریها نزدیک کرده باشند و درگیر نیازها و خواستههایشان بشوند و این یعنی بخش عمدهای از کار ما صرفا بر مبنای حدسهایی که میزدیم استوار بود و همین هم باعث شد شکست بخورند.
مت گالیگان، از موسسان شرکت سیرکا می گوید : " با وجود اینکه شرکت قبلی که راه انداختم، یک شکست بزرگ و اساسی بود، ولی این تجربه درس گرانبهایی به من دارد: دیوانهوار روی مشتریهایتان تمرکز کنید. ما در آن شرکت ایدهای عالی و تیم فنی فوقالعاده باهوشی داشتیم، ولی شیفته تکنولوژی خودمان و تصور اولیهای شدیم که از نیازهای مشتریانمان در ذهن داشتیم، به جای اینکه واقعا با آنها حرف بزنیم و مستقیم از خودشان بازخورد بگیریم. وقتی در نهایت نظرات واقعی مشتریها را شنیدیم، آنقدر دور شده بودیم که نمیتوانستیم ایدهمان را تغییر دهیم و پروژهمان شکست خورد."
رند فیشکین، از موسسان Moz
یکی از بزرگترین اشتباهات آنها در Moz این بود که پشت سر هم پروژههای بیگ بنگی راه میانداختند که به ماهها تلاش و برنامهریزی احتیاج داشت و به نظر نمیرسید که در آن مدت پیشرفت چندانی هم بکنند. واقعا ناراحتکننده است، چون این روش چند بار هم جواب داد تا اینکه بالاخره در آخرین پروژه با اشتباهشان مواجه شدند؛ به این ترتیب که پروژهای که در سال 2011 شروع شد و تصور میکردند در جولای 2012 به مرحله نهایی برسد، تا سپتامبر 2013 به تاخیر افتاد. یکی از بدترین چیزها در دنیای استارتآپ این است که شما برای پروژهای بیش از یک سال بودجه بگذارید و برنامهریزی کنید.
لئو بابائوتا، کارآفرین و نویسنده کتابهای پرفروش می گوید : " من خیلی دیر شوع کردم، چون از شکست میترسیدم یا خیلی به خودم اعتقاد نداشتم. درگیر شغلی شده بودم که مدتها بود میدانستم از آن متنفرم و به جای اینکه به نوشتن وبلاگ یا راه انداختن کسب و کاری که عاشقش بودم بپردازم، هر روز سر کار میرفتم. اگر چیزهایی را که امروز میدانم، آن روز میدانستم، حتما یک دهه زودتر شروع میکردم. البته اینکه هرگز شروع به انجام کاری نکنید که دوستش دارید، بدترین سناریوی ممکن است."
منبع : دیجیاتو